گویی کسی مرده باشد، نه اکنون، بلکه سال‌ها پیش، آنقدر گذشته که تنها می‌توان گفت پیش از اینها مرده باشد.
مرده باشد ولی نرفته باشد و در میان مانده باشد و در پی جسمی برای ظهور از پیکری به پیکر دیگر جهیده باشد.
تو، آن چهره‌ی آشنایی که در بی‌شمار چهره‌ها تکرار می‌شوی.
چه در گلو داری که در پی گفتن‌ش این چنین بی‌تابی می‌کنی و این گونه پای می‌فشری؟

بیان دیدگاه